حقیقت جو

در محور توحید گفتن و نوشتن و خواندن

حقیقت جو

در محور توحید گفتن و نوشتن و خواندن

۱۲۷ مطلب با موضوع «نکته ناب» ثبت شده است

۰۷
فروردين

✍ بهترین‌ها

👌خداوند تمام کارهاى خودش رو به نحو احسن انجام داده:

💯هر چیزی که آفرید به بهترین وجه آفرید.

🕋أحْسَنَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلَقَهُ 
🕋أحْسَنُ الْخالِقِینَ
🕋فی أَحْسَنِ تَقْوِیم


✅ از ما هم خواسته که کارهامون رو به نحو احسن انجام بدیم.👌
👇👇👇

⚡️ از بهترین سخن پیروى کنیم.
🕋فیَتَّبِعُونَ‌ أَحْسَنَهُ


⚡️ بهترین سخن را بگوییم.
🕋 یقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ


⚡️ بدى رو با بهترین شیوه پاسخ بدیم.
🕋 ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ


 ⚡️ پاسخ احترام مردم رو بهتر بدیم.
🕋 فحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها


 ⚡️ با مال یتیم به بهترین وجه برخورد کنیم و حواسمون بهش باشه. 
🕋 لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ


⚡️ با مردم با بهترین شیوه جدال و گفتگو کنیم.
🕋 جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ


✅☝️ این بهترین‌ها رو تو زندگی‌هامون بیاریم تا بهترین‌ عاقبت رو داشته باشیم.
و گرفتار عذاب نشیم


🕋و اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذابُ بَغْتَةً وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ(زمر،آیه۵۵)

⚡️ و از بهترینِ آنچه از پروردگارتان به سوى شما نازل شده است پیروى کنید، پیش از آن که عذاب، ناگهانى و در حالى که از آن بى خبرید به سراغ شما آید.

 

  • مهدی آقابزرگی شاره
۰۴
فروردين

🌹عارف دلسوخته، حاج اسماعیل دولابی می فرمودند:
 " خداوند متعال برای این که انسان ها را در دنیا جذبِ [خودش] کند، سه شاخص دارد:
۱- تارِ خدا،
۲-تورِ خدا،
۳- تیرِ خدا.

۱- تارِ خدا: 
تار خدا، صداها و نغمه های زیبا و ملکوتی است که خداوند متعال برای جذب انسان ها خلق کرده است.
تلاوت زیبای قرآن، صدای زیبای دعا و مناجات، قلب انسان را صیقل و جلا می دهد.
۲- تور خدا: 
تور خدا، آن مناسبت هائی است که خداوند برای جذب انسا پهن می کند، مانند، ماه رجب، ماه مبارک رمضان، شب های قدر، دوست خوب، همسر خوب، فرزند خوب، همسایه خوب، کتاب خوب، مجلس خوب.
 این مفاهیم تورهای خدا هستند.
۳- تیر خدا:
تیر خدا، بلاهایی است که از جانب خدا نشانه گیری شده است، در این بلاها خداوند دقیقاً نشانه گرفته است و این گونه نیست که خداوند تیری در تاریکی رها کرده و به یک نفر اصابت کرده است، اصلاً این گونه نیست، به همین دلیل در سوره مبارکه بقره خداوند می فرماید:
 "بشر الصابرین"  "اذا اَصابَتهُم مُصیبةٌ قالوا انّا لله..."
 مصیبت، یعنی تیری که اصابت کرده است، دقیقاً نشانه گیری شده است.

🌹🌹🌹🌹🌹

  • مهدی آقابزرگی شاره
۰۴
فروردين

ارسطو درباره علت مخالفت خود با استاد خودش افلاطون می گفت:

افلاطون را دوست دارم، ولی حقیقت را بیش از او دوست دارم. (فروغ ابدیت، ص 69) 

خداوندا ما را حق شنوا و حقجو و حقگو بفرما، آمین

  • مهدی آقابزرگی شاره
۲۷
اسفند

✅ خانواده و اخلاق جنسی؛ آخرین اثر منتشر شده استاد مطهری با نکاتی تازه و خواندنی(علت حیا و علت ترویج بی حیایی) 

🔸 عالم خلقت و آفرینش برای اینکه ضعف جسمانی زن یعنی اینکه مرد از نظر جسمی قویتر است جبران شده باشد، زن را در ناحیه روح قویتر قرار داده است در این جهت که به زن حس عفاف و حس حیا و حتی حس پوشش را داده است. اینها همه مظاهر خودداری در زن است برای اینکه مرد اجباراً به حکم فطرت به آن سو برود و حیثیت و شأن زن بالا برود. 

🔹این مبارزه‌ای که امروز با عفاف می‌شود و مبارزه‌ای که با حیا می‌شود و مبارزه‌ای که با پوشش زن می‌شود، تمام اینها مبارزه با حیثیت زن است نه مبارزه به نفع زن، مبارزاتی است علیه زن.

📗 استاد مطهری، خانواده و اخلاق جنسی، ص۷۷

  • مهدی آقابزرگی شاره
۲۴
اسفند

✨﷽✨

✅ داستان واقعی آیت الله میلانی 

✍پیر مردی که در حالت بیهوشی اش یک مسیحی را مسلمان کرد! 

🔰پروفسور برلون برای عمل جراحی آیت الله آمده بود ایران،آقا ناراحتی گوارش داشتند ، عمل جراحی شان سه ساعت و اندی زمان برد، جراحی تمام شد و آقا در حالت بین بیهوشی و هوشیاری چیزی زیر لب زمزمه می کردند...

💠 پرفسور برلون از همراهان خواست کلماتی را که آیت الله حین بیهوشی بزبان می آورد برایش ترجمه کنند ، می گفت تنها حالتی که شاکله ی اصلی انسان بدون نقش بازی کردن مشخص می شود همین حالت است..

☘ دعای ابوحمزه ثمالی بود، آقا زیر لب می خواندند ، پروفسور معنی دعا را که فهمیده بود گفته بود شهادتین دینتان را به من یاد دهید، میخواهم مسلمان شوم، پروفسور برلون می گفت :بعد جراحی آیت الله یاد جراحی اسقف کلیسای کانتربری افتادم، از او ترانه های کوچه بازاری می شنیدم ، معلوم می شود دینتان دین حقی است که این روحانی(آیت الله میلانی) این چنین همه ی وجودش محو خدا شده است...

💚 پروفسور برلون مسلمان شد، وصیت کرد او را جایی دفن کنند که آیت الله دفن شده است، خواجه ربیع که رفتی سری هم به این دو دوست بزن ، آیت الله میلانی خودمان ، پروفسور برلون اروپایی 

📚مرکز خبر حوزه

┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈

  • مهدی آقابزرگی شاره
۲۳
اسفند

جمله_کمر_شکن

*لباس های مارک دار باطن آدم رو نمی پوشونه!
گاو هم پوستش چرم خالصه...*

  • مهدی آقابزرگی شاره
۲۱
اسفند

از دزدی بادمجان تا ازدواج💍

ومن یتق الله یجعل له مخرجا ویرزقه من حیث لا یحتسب🌸

*شیخ علی طنطاوی ادیب دمشق درخاطراتش نوشته : 
یک مسجد بزرگی در دمشق هست که به نام مسجد جامع توبه مشهور است.

علت نامگذاری آن به مسجد توبه بدین سبب هست که آنجا قبلا محل منکرات بوده ولی یکی از فرمانداران مسلمان آن را خرید و بنایش را ویران کرد و سپس مسجدی را در آنجا بنا کرد.

یکی از طلبه ها که خیلی فقیر بود و به عزت نفس مشهور بود در اتاقی در مسجد ساکن بود. 

دو روز بر او گذشته بود که غذایـی نخورده بود و چیزی برای خوردن نداشت و توانایی مالی برای خرید غذا هم نداشت. 

روز سوم احساس کرد از شدت گرسنگی به مرگ نزدیک شده است
با خودش فکر کرد او اکنون در حالت اضطراری قرار دارد و شرعا گوشت مردار و یا حتی دزدی در حد نیازش جایز هست. 

بنابراین گزینه دزدی بهترین راه بود.
شیخ طنطاوی در خاطراتش ادامه می دهد : این قصه واقعیت دارد و من کاملا اشخاصش را میشناسم و از تفاصیل آن در جریان هستم 
و فقط حکایت میکنم نه حکم و داوری. 


این مسجد در یکی از محله های قدیمی واقع شده و در آنجا خانه ها به سبک قدیم به هم چسپیده و پشت بام های خانه ها به هم متصل بود بطوریکه میشود از روی پشت بام  به همه محله رفت. 

این جوان به پشت بام مسجد رفت و از آنجا به طرف خانه های محله به راه افتاد. 

به اولین خانه که رسید دید چند تا زن در آن هست چشم خودش را پایین انداخت و دور شد و به خانه بعدی که رسید دید خالی هست 
اما بوی غذایی مطبوع از آن خانه میامد.
وقتی آن بو به مشامش رسید از شدت گرسنگی انگار مانند یک آهن ربا او را به طرف خودش جذب کرد.
 
این خانه یک طبقه بود از پشت بام  به روی بالکن  و از آنجا به داخل حیاط پرید. 
فورا خودش را به آشپزخانه رساند سر دیگ را برداشت دید در آن بادمجان های محشی (دلمه ای) قرار دارد ، یکی را برداشت و به سبب گرسنگی به گرمی آن اهمیتی نداد ، یک گازی از آن گرفت تا می خواست آن را ببلعد عقلش سر جایش برگشت و ایمانش بیدار شد.

باخودش گفت : پناه بر خدا. 
من طالب علمم چگونه وارد منزل مردم شوم و دزدی کنم؟ 
از کار خودش خجالت کشید و پشیمان شد و استغفار کرد و بادمجان را به دیگ برگرداند و از همان طرف که آمده بود سراسیمه بازگشت وارد مسجد شد و در حلقه درس استاد حاضر شد در حالی که از شدت گرسنگی نمیتوانست بفهمد استاد چه می گوید
وقتی استاد از درس فارغ شد و مردم هم پراکنده شدند.

یک زنی کاملا پوشیده پیش آمد با شیخ گفتگویی کرد که او متوجه صحبت هایشان نشد.

شیخ به اطرافش نگاهی انداخت و کسی را جز او نیافت. 
صدایش زد و گفت : تو متاهل هستی ؟ 
جوان گفت نه 
شیخ گفت : نمیخواهی زن بگیری؟ 
جوان خاموش ماند.
 
شیخ باز ادامه داد به من بگو میخواهی ازدواج کنی یا نه؟ 
جوان : پاسخ داد به خداوند که من پول لقمه نانی ندارم چگونه ازدواج کنم؟ 
شیخ گفت : این زن آمده به من خبر داده که شوهرش وفات کرده و در این شهر غریب و نا آشنا هست و کسی را ندارد و نه در اینجا و نه در دنیا به جز یک عموی پیر کس دیگری ندارد و او را با خودش آورده و او اکنون درگوشه ای از این مسجد نشسته و این زن خانه ی شوهرش و زندگی و اموالش را به ارث برده است. 

اکنون آمده تقاضای ازدواج با مردی کرده تا شرعا همسرش و سرپرستش باشد تا از تنهایی و انسانهای بدطینت در امان بماند. 

آیا حاضری او را به عقد خود در بیاوری؟
جوان گفت : بله و رو به آن زن کرد و گفت : آیا تو او را به شوهری خودت قبول داری؟ 
زن هم پاسخش مثبت بود. 

عموی زن دو شاهد را آورد و آنها را به عقد یکدیگر در آورد و خودش به جای آن طلبه مهر زن را پرداخت و به زن گفت : دست شوهرت را بگیر. 

دستش را گرفت و او را به طرف خانه اش راهنمایی کرد. 
وقتی وارد منزلش شد نقاب از چهره اش برداشت. 

جوان از زیبایی و جمال همسرش مبهوت ماند و متوجه آن خانه که شد دید همان خانه ای بود که واردش شده بود 
زن از او پرسید : چیزی میل داری برای خوردن؟ 
گفت : بله. پس سر دیگ را برداشت و بادمجانی را دید و گفت : عجیب است چه کسی به خانه وارد شده و از آن یگ گاز گرفته است؟ 
مرد به گریه افتاد و قصه خودش را برای همسرش تعریف کرد.

زن گفت :
این نتیجه امانت داری و تقوای توست.
از خوردن بادنجان حرام سرباز زدی خداوند تعالی همه خانه و صاحب خانه را حلال به تو بخشید.

کسی که بخاطر خدا چیزی را ترک کند و تقوا پیشه نماید

خداوند تعالی در مقابل چیز بهتری به او عطا میکند.

#توبه_تولدی_دوباره

┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈

  • مهدی آقابزرگی شاره
۱۸
اسفند

✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🍃🌼
🌸
✨ بند ناف ✨

در افسانه ها آمده است زمانهای قدیم مردمی بادیه نشینی زندگی میکردند و در بین آنها مردی بود که مادرش دچار آلزایمر و نسیان بود و میخواست در طول روز پسرش کنارش باشد.

اما این امر مرد را آزار میداد فکر میکرد در چشم مردم کوچک شده است.

هنگامی که موعد کوچ رسید مرد به همسرش گفت مادرم را نیاور بگذار اینجا بماند و مقداری غذا هم برایش بگذار تا از شرش راحت شوم یا می میرد یا گرگ او را خواهد خورد...!

همسرش گفت قبول کرد و گفت آنچه میگویی انجام میدهم! همه آماده ی کوچ شدند؛ زن هم مادر شوهرش را گذاشت و مقداری آب و غذا در کنارش قرار داد و بدور از چشم همسرش کودک یک ساله ی خود را هم پیش زن گذاشت و رفتند.

آنها فقط همین یک کودک را داشتند که پسر بود و مرد به پسرش علاقه ی فراوانی داشت و اوقات فراغت با او بازی میکرد و از دیدنش شاد میشد. 

وقتی مسافتی را رفتند تا هنگام ظهر برای استراحت ایستادند و همه مشغول استراحت و غذا خوردن شدند مرد به زنش گفت پسرم را بیاور تا با او بازی کنم.

زن به شوهرش گفت او را پیش مادرت گذاشتم، مرد به شدت عصبانی شد و داد زد که چرا اینکار را کردی ...

همسرش پاسخ داد ما او را نمیخواهیم زیرا بعد از تو مرا همانطور که مادرت را گذاشتی و رفتی خواهد گذاشت تا بمیرم.

حرف زن مانند صاعقه به قلب مرد خورد... سریع اسب خود را سوار شد و به سمت مادر و فرزندش رفت زیرا پس از کوچ همیشه گرگ ها بسمت آنجا می آمدند تا از باقی مانده ی وسایل شاید چیزی برای خوردن پیدا کنند.

مرد وقتی رسید دید مادرش فرزند را بلند کرده و گرگان دور آنها هستند و پیرزن به سمتشان سنگ پرتاب میکند و تلاش میکند که کودک را از گرگها حفظ کند. 

مرد گرگها را دور کرده و مادر و فرزندش را بازگرداند و از آن به بعد موقع کوچ اول مادرش را سوار بر شتر میکرد و خود با اسب دنبالش روان میشد و از مادرش مانند چشمش مواظبت میکرد و مقام همسرش در نزد او بسیار فزونی گرفت.

🌟"انسان وقتی به دنیا می آید بند نافش را میبرند، ولی جایش همیشه می ماند تا فراموش نکند که برای تغذیه به یک زن بزرگ وصل بوده است."

  • مهدی آقابزرگی شاره
۱۸
اسفند

✨﷽✨

👌 داستان کوتاه پند آموز

💭مدرسه‌ای دانش‌آموزان را با اتوبوس به اردو می‌برد. در مسیر حرکت، اتوبوس به یک تونل نزدیک می‌شود که نرسیده به آن تابلویی با این مضمون دیده می‌شود: «حداکثر ارتفاع سه متر»
ارتفاع اتوبوس هم سه متر بود ولی چون راننده قبلا این مسیر را آمده بود با کمال اطمینان وارد تونل می‌شود اما سقف اتوبوس به سقف تونل کشیده می‌شود و پس از به وجود آمده صدایی وحشتناک در اواسط تونل توقف می‌کند.

💭پس از آرام شدن اوضاع مسئولین و راننده پیاده شده و از دیدن این صحنه ناراحت می‌شوند. پس از بررسی اوضاع مشخص می‌شود که یک لایه آسفالت جدید روی جاده کشیده‌اند که باعث این اتفاق شده و همه به فکر چاره افتادند؛ یکی به کندن آسفالت و دیگری به بکسل کردن با ماشین سنگین دیگر و غیره.

💭اما هیچ کدام چاره‌ساز نبود تا اینکه پسربچه‌ای از اتوبوس پیاده شد و گفت: «راه حل این مشکل را من می‌دانم!» یکی از مسئولین اردو به پسر می‌گوید: «برو بالا پیش بچه‌ها و از دوستانت جدا نشو!» پسربچه با اطمینان کامل می‌گوید: «به خاطر سن کم مرا دست کم نگیرید و یادتون باشه که سر سوزن به این کوچکی چه بلایی سر بادکنک به آن بزرگی می‌آورد.»

💭مرد از حاضر جوابی کودک تعجب کرد و راه‌حل را از او خواست. بچه گفت: «پارسال در یک نمایشگاهی معلم‌مان یادمان داد که از یک مسیر تنگ چگونه عبور کنیم و گفت که برای اینکه دارای روح لطیف و حساسی باشیم باید درون‌مان را از هوای نفس و باد غرور و تکبر و طمع و حسادت خالی کنیم و در این صورت می‌توانیم از هر مسیر تنگ عبور کنیم و به خدا برسیم.»
مسئول اردو از او پرسید: «خب این چه ربطی به اتوبوس دارد؟»

💭پسربچه گفت: «اگر بخواهیم این مسئله را روی اتوبوس اجرا کنیم باید باد لاستیک‌های اتوبوس را کم کنیم تا اتوبوس از این مسیر تنگ و باریک عبور کند.» پس از این کار اتوبوس از تونل عبور کرد.

✅خالی کردن درون از هوای کبر و غرور و نفاق و حسادت رمز عبور از مسیرهای تنگ زندگی است.

✨حدیثی از معصوم ✨

🌹امام کاظم(علیه السلام)مےفرمایند: 

زراعت درزمین هموار می روید، نه برسنگ سخت!
و چنین است که حکمت در دلهای متواضع جای
 می گیرد نه در دل های متکبر. خداوند
 متعال ،تواضع را وسیله عقل، و تکبر را وسیله
 جهل قرار داده است.

📚تحف العقول،ص۳۹۶


┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈

  • مهدی آقابزرگی شاره
۰۶
اسفند

توبه دفعی و رفعی
❓اگر انبیا(و اهل بیت علیهم السلام) معصوم هستند چرا درقرآن دستور داده شده که استغفار بکنند؟

نکته👇👇

☘قرآن کریم انبیا و ائمه اطهار را  به عنوان مخلصین یاد می‌کند، که هرگز تحت گمراهی شیطان قرار نمی‌گیرند و شیطان را بر آن‌ها تسلطی نیست.
☘-إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ* قَالَ هَذَا صِرَاطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ * إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ *

جواب اول👇👇👇

توبه، یکى از عبادات بزرگ است. خداوند در قرآن مجید، مؤمنان راستین را چنین توصیف مى کند:
(الصَّابِرِینَ وَ الصَّادِقِینَ وَ الْقانِتِینَ وَ الْمُنْفِقِینَ وَ
الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالاْسْحارِ )
«آنان شکیبایند و راست گو ; همواره اطاعت پیشه اند و انفاق گر و سحرگاهان، به
استغفار مى پردازند».

در جاى دیگر
مى فرماید: (کانُوا قَلِیلاً مِنَ اللَّیْلِ ما
یَهْجَعُونَ وَ بِالاَْسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ )
«شبانگاه، اندکى مى آرَمَند و سحرگاهان، به استغفار مى پردازند».

بنابراین، چنان که
مشاهده مى شود، قرآن مجید توبه را عمل بهترین مؤمنان و شب زنده داران خوانده است و
از دیگر سو، همه مؤمنان را به توبه فراخوانده، مى فرماید:
(تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ
لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون )
«اى ایمان آورندگان! همه با هم به درگاه خدا توبه کنید ; باشد که رستگار شوید».

در جاى دیگر
مى فرماید: (إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ
یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ )
«خداوند، توبه کاران و پاکیزگان را دوست مى دارد».


جواب دوم:👇👇👇

یکی از اعمال بسیار محبوب نزذ خداوند توبه کردن است👇👇
مى فرماید: (إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ
یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ )
«خداوند، توبه کاران و پاکیزگان را دوست مى دارد».

☘اگر کسی عمل محبوب خداوند را انجام بدهد ازش سوال میکنند چرا این کار را کردی؟؟؟

جواب سوم:👇👇👇

حضرت آیه الله جوادی آملی حفظه الله میفرمودند توبه انبیا و اهل بیت علیهم السلام دفعی است ولی توبه ما اصولا رفعی است یعنی چه؟یعنی:مثلا طرف قبل از اینکه بیمار بشود واکسن میزنه که مبتلا به فلان بیماری نشود(دفعی) ولی گاهی کسی سرما خورده دکتر میرود دارو برایش تجویز میکنه تا بیماری ای را که گرفته خوب کند(رفعی) 
رفعی:یعنی استغفار برای از بین بردن آثار گناه
دفعی:پیشگیری از مبتلا شدن به گناه

  • مهدی آقابزرگی شاره