پدری قبل مرگ به پسرش گفت:
📝
پدری قبل از مرگ به پسرش گفت :
این ساعت مچی را از پدرم به ارث بردم و این قدمتی 200 ساله دارد من آنرا بتو میدهم ولی قبل از آنکه آنرا به تو هدیه بدهم به ساعت فروشی برو و بگو میخواهم آنرا بفروشم و ببین چقدر خریدار است....؟!!!
پسر به ساعت فروشی رفت و بازگشت و به پدر گفت :
این ساعت را به 5 دلار میخرید زیرا میگفت قدیمی و بدرد نخور است.
پدر گفت :
به کافی شاپ برو و باز هم بپرس...
پسر رفت و برگشت....
جواب همان 5 دلار بود چون ساعت قدیمی و بدرد نخور بود..
پدر گفت :
حالا به موزه برو وباز هم بپرس...
پسر به موزه رفت و برگشت
و به پدرش گفت :
آنها بدلیل قدمت ساعت بمن پیشنهاد 1 میلیون دلار کردند...!!!
پدر گفت :
من میخواستم تو را آگاه کنم که فقط مکان درست و مناسب، تو را به درستی ارزش میگذارد.
خود را در جای اشتباهی قرار نده
فقط کسیکه ارزش شما را میداند
از شما قدردانی میکند.
پس جایی نروید که مناسب شما نباشد.💥